مرد در راهرو نشسته | مارگوریت دوراس | پرهام شهرجردی
مرد در راهرو نشسته
مارگوریت دوراس
فارسیی پرهام شهرجردی
دیماه ۱۴۰۲
شابک: ۷-۱-۹۵۸۹۸۸۵-۲-۹۷۸
پخش و توزیع: سالینه
داستانِ مرد در راهرو نشسته در سال ۱۹۶۲ آغاز میشود. بینامِ نویسندهاش، با نام مستعار منتشر میشود. در سال ۱۹۸۰ مارگوریت دوراس تصمیم میگیرد منتشرش کند. به نامِ خودش. با نامِ خودش. آن وقت مینویسد: اگر نزیسته بودماش، نوشتن نمیتوانستماش. مثلِ بسیاری از متنهای دوراس، مثلِ مرضِ مرگ، یک زن، یک مرد. هیچیک نامی ندارند. چیزی درین میان، میانشان اتفّاق میافتد. کسی هست که حرف میزند. از این اتفاق میگوید. اتفّاق حدّ و اندازه ندارد. زیادی زیاد است، زیادهروی میکند. آنکه حرف میزند، شاهدِ افراط است. شدّت و حدّتِ در حال است، در جریان است، و به کلمه نفوذ میکند، بر حرف فرود میآید. و دوراس است که دوباره میگوید: اگر نزیسته بودماش، نوشتن نمیتوانستماش.
___
از متن:
مرد در سایهی راهرو نشسته باشد،
برابرش دری،
دری که به بیرون گشوده میشود.
مرد.
مرد به زن نگاه میکند.
زن در چند متریاش،
روی زمین،
روی سنگفرش دراز کشیده باشد.
دور و برشان باغی،
ناگهان شیب میخورد،
دشت میشود،
تپّههایی گسترده،
بیدرخت،
مزرعهای که حاشیهی رود میشود.
منظره تا رود دیدنیست.
بعد، خیلی دور،
تا افق،
فضایی مبهم،
نامعلوم،
گسترهی مهآلود،
چه باشد،
شاید دریا باشد.
___
همینطور، دو نامه از موریس بلانشو به مارگوریت دوراس، مرد در راهرو نشسته را همراهی میکند.