آن مرگم | موریس بلانشو | پرهام شهرجردی
آن مرگم
موریس بلانشو / پرهام شهرجردی
نشر پاریس
مهر ۱۴۰۳
پخش و توزیع: سالینه
آن مرگم، آخرین کتاب موریس بلانشو است. نخستین بار، در تاریخ ۲۲ سپتامبر ۱۹۹۴ منتشر میشود. ۲۲ سپتامبر، روز تولد موریس بلانشو هم هست. کتابی که حالا سی ساله است.
نخستین ناشر کتاب، انتشارات فاتا مورگانا است. مدتی بعد از چاپ آن مرگم، وقتی همین ناشر به راست افراطی میدان میدهد، بلانشو تصمیم میگیرد این ناشرش را برای همیشه ترک کند. مونیک آنتلم، همین کتاب و همینطور جنون روز را به دیگر ناشر بلانشو، گالیمار، میسپارد. اینجور یادآوریهای تاریخی همیشه مهم است.
در سال ۱۹۴۴، به هنگام جنگ، بلانشو که هنوز جوان است، به دست دشمن میافتد، قرار میشود رو به دیوار خانهاش بایستد تا تیرباران شود. میایستد، در آخرین لحظه، ارتشِ ولاسوف از نزدیکیی خانه عبور میکند و مردی که هنوز جوان است را از مرگ حتمی نجات میدهد.
این تجربهی نزدیک با مرگ، تا نزدیکیی مرگ او را همراهی میکند. در نزدیکیی یک مرگ قطعیی دیگر، مرگی که از سر گذرانده را به خاطر میآورد.
و در نامهای نوشته بوده: در خودِ زندهگی، نیستی هم هست، خلایی ژرف که باید ازش دوری جُست و همزمان، نزدیک شدناش را پذیرفت. باید یاد بگیریم با این خلا زندهگی کنیم. و تا خودِ خلا سرشار باقی بمانیم.
و در فضای ادبی، گفته بوده:
یک لحظه، یک آن، درست وقتی که همهچیز در نیستی فرو میریزد، هستی، به سادهگی، به تمامی، میدرخشد. یک آن، نبود و غیابِ عالمگیر، بدل به هستیی تمام و کمال میشود. و وقتی همه چیز درمیگذرد، میرود و ناپیدا میشود، ناپیدا، ناپدید، پیدا میشود، هویدا میشود.
و یک آن، آن جوان، در مقابلِ سربازهای تفنگ به دست، که قصدِ جاناش را کردهاند، شکستناپذیر میشود. نه از مرگ میترسد، و نه از نیست شدن، ناپیدا شدن.
حتا اگر بمیرم، شکست نمیخورم.
و دیگر چه میگوید. مینویسد:
مرد جوانی را به خاطر میآورم – مردی هنوز جوان – که خودِ مرگ جلوی مُردناش را گرفته بود.
و با این حرف تمام کنیم: نبوغ، بخشنده است، و همینطور، بخشنده است. این را امروز به امروزِ بلانشو بگوییم، به نمایندهگی از تمام آنهایی که به ما چشمهای بیشتر، و قلبهای تپندهتر بخشیدهاند.